جدايي نادر از سيمين يا جدايي انسانيت از ارزشها؟!
داستان فيلم در فضاي اجتماعي دو خانواده است؛ اولي يک خانوادة نيمه مرفه است. اين خانواده شامل مرد و زن و فرزند و پدر بزرگ پير مي باشد. مرد و زن هر دو کار ميکنند. مرد کارمند بانک و زن، معلم است. هر دو ماشين دارند. مرد بسيار به پدرش وفادار است. فرزند خانواده که دختري يازده ساله است، معلم خصوصي دارد و پدربزرگ که آلزايمر دارد، يک خدمتکار مخصوص دارد که کارهاي خدماتي او را انجام ميدهد.
خانوادة دوم شامل مرد و زن و يک فرزند است. مرد، شخصيتي است که در کفاشي کار ميکند؛ بدهکار است و ظاهراً مذهبي و کله شق.
زن خانواده، باردار است و بدون اجازه شوهرش به عنوان خدمتکار فعاليت ميکند و فرزندشان، دختري شش و نيم ساله است که همراه مادرش است.
دغدغه خانواده اول، رفتن به خارج است و مانع آنها، پدر پيرمرد است.
دغدغه خانواده دوم، بدهکاري و وضع مالي است.
حالا داستان چيست؟ اين خانم باردار خانواده در خانة خانوادة اول، بياجازة شوهرش، مشغول کار است که به خاطر اتهام دزديده شدن پول و رها کردن پدر بزرگ پير، با مرد خانواده اول درگير ميشوند و ناخودآگاه فرزند او سقط ميشود و عامل اصلي درگيري دو خانواده مطرح ميشود.
در خانوادة اول، زن سيگار ميکشد و در خانهشان ديش ماهواره ديده ميشود؛ اما زن خانواده دوم به علت فقر مالي در خانهاي بدون اجازه شوهرش و بدون حضور زن خانوادة اول، کار ميکند. مرد خانواده اول، چشم پاک مطرح ميشود و حتي زني براي تدريس در خانهشان است و زن خانواده به علت درخواست مهاجرت به کشور ديگر و نپذيرفتن شوهر و تعلق او به پدرش، به راحتي خانه را ترک ميکند و درخواست طلاق ميکند و در خانة پدرياش زندگي ميکند. چند سؤال اين جا مطرح است:
خدا و اخلاق در انديشة فرهادي چگونه است؟ اصلاً جايگاه خدا در دو فيلم اصغر فرهادي کجاست و بهتر بگويم جايگاه اخلاق چيست؟
خانواده در انديشة فرهادي چگونه است؛
کارگردان و نويسنده به دنبال چه خروجياي از اين فيلم است؟
همان اشکالي که در فيلم «دربارة الي» وجود داشت1، اين جا هم مطرح است. اين فيلم در پايان چه چيزي به تماشاگر ميدهد، آيا او به شناختي ميرسد؟ آيا اين فيلم سرگرمي است؟ چرا کارگردان سعي دارد مانند فيلم قبلش، بيننده را مستأصل کند و خانوادة ايراني را شکننده نشان دهد؟ در اين فيلم، مرد خانوادة اول براي زندان نرفتن به دروغ ميگويد که از جريان بارداري خبر نداشته است و مرد خانوادة دوم هم از زنش ميخواهد دست روي قرآن بگذارد و دروغ بگويد؛ تا بدهي طلبکارانش را بدهد و وقتي زنش مخالفت ميکند، خودزني ميکند و شيشة ماشين خانوادة اول را ميشکند و يا هردو زن داراي مشکلاتي هستند.
زن خانوادة اول به خاطر خارج رفتن و از روي غرور، خانه را ترک ميکند و زن خانوادة دوم تا آخر داستان نميگويد که ماشين به او زده است؛ تا بتواند پول ديه را از آن خانواده بگيرد.
در اين بين زن معلم ميخواهد کودک خانواده دوم را به حرف وادارد؛ تا پدر و مادرش را متهم جلوه دهد و جايي ديگر به خاطر تهديدي و يا بازگشت به خويشتن، شهادتش را پس ميگيرد.
در اين فيلم، دو فرزند خانواده هستند که پاک جلوه داده مي¬شوند که در مرحله آزمايش، دختر خانوادة اول به خاطر متهم نشدن پدرش، به قاضي دروغ ميگويد.
حق کجاست؟ همه به نوعي دروغ ميگويند و به نفع خود صحبت ميکنند و به قول سودگرايان و خودگرايان فلسفي، هرچه به نفعشان است، عمل ميکنند؛ بدون اين که به ديگري توجهي کنند.
بيننده ميبيند که کارکترها منفعت طلبند.
شايد ما ناخواسته به سمت هياهو و هجمة سينماي غرب حرکت ميکنيم. در غرب، فيلمهايي داراي فيلمبرداري فوق العاده، جلوههاي ويژه آن چناني، لوکيشنهاي بينظير، بازيگراني مورد توجهاند، اما محتوايي بسيار متزلزل و شکننده دارند.
فيلم جدايي نادر از سيمين، شايد از نظر نوع ساخت، مانند حرکتهاي دوربين، بازي بازيگران و... خوب و قوي باشد؛ ولي در پايان، نتيجهگيري آن بسيار بد است و کارگردان ميخواهد نتيجهگيري را به عهدة بيننده بگذارد. اين چه پاياني است؟
ما ميتوانيم مقدماتي هدفمند طراحي کنيم و در شرايط مساوي، اين اختيار را به عهده بيننده بگذاريم؛ تا يک طرف را انتخاب کند؛ اما در جدايي نادر از سيمين، از کجا به کجا ميرويم؟ اول فيلم ميخواهند طلاق بگيرند و آخر هم طلاق ميگيرند. من و شما را در نقش دخترشان قرار ميدهند؛ تا يکي از طرفين را انتخاب کنيم. اين زرنگي کارگردان است که ما را در سير پايان بردن فيلم همراه ميکند؛ اما اين مشارکت، درست عکس عمل ميکند و آگاهي و بينشي به بيننده نميدهد. به ياد بياوريد در آخر فيلم رنگ خدا يا بيد مجنون، انتخاب آخر داستان به عهده بيننده است؛ اما نتيجه فيلم، تعالي بوده است و انتخاب نوعش به عهده بيننده بود. در اين جا نتيجه تباهي است و انتخابش به عهده بيننده است آقاي کارگردان! گاهي هم به آسمان نگاه کن.
بازيگران به راحتي به هم دست ميزنند و همديگر را ميکشند و دعوا ميکنند. بايد به وزارت ارشاد آفرين گفت که اين بيمبالاتي، انسان و ارزشهاي او را به شکست ميکشاند، الآن که مثلاً ارشادي است که کنترل ميکند، اگر اين فيلترها برداشته شود، فکر ميکنيد چه اتفاتي ديگري ميتوانست در فيلم بيفتد؟
به کجا چنين شتابان؟
پي نوشت:
1. حتي اين فيلم جذابيتهاي هنري کمتري نسبت به «درباره الي» داشت؛ اما نام کارگردان، فيلم بعدي او را پرفروش کرد.
سيد غلامحسن خاکزاد شاهاندشتي
- بازدید: 3775 مرتبه
دیدگاه ها
واقعا به نکته خوبی اشاره کردید. بازیگران مثل آب خوردن به هم دست میزدند. امیدوارم دیگه شاهد اینجور صحنه ها در سینمای ما نباشیم.
با سلام.
به نظر من بزرگترین دلیل فروش بالای فیلم فرهادی بزرگ نمایی رسانه های غربی و قرار دادن آن در برابر فیلم اخراجی ها3 بود و نه محتوای فیلم.من به طور قاطع می گویم که هر ایرانی اصیلی با دیدن این فیلم احساس بدی دارد و نفرت دارد از این روش.
ارسال ديدگاه جديد
(لطفا از درج سوال در ديدگاه ها خودداري فرماييد براي طرح سوالات خود به اين آدرس مراجعه فرماييد)